ره عشق

ای ابرها ببارید که چشمانم را دیگریارای گریستن نیست

ای کوه ها بشکنید که دلم را دیگرجایی از بهرشکستن نیست

هرچه فریاد برمیدارم که کیست یاریم کند گویی گوش شنوایی نیست

دلها یا اسیر نان روزند یا که با بیم وهراس میگریزند، کس را یارای ایستادن نیست

لیک من براه جانان میروم، کین زندگی مرا شایسته نیست

جان سپرم در ره عشق با همه شور

تا که دانند این رسم مردانگی نیست

بیان دیدگاه